پر از خالییییم {دل نوشته}
چند شبی درست نمی خوابم دوباره شدم سولمازی که نمی شناسم چند شبی کابوس می بیینم کابوس تکراری من ... کابوسی که هر از چند گاهی من بیگانه می کنه باارامش شب تلاش بیهوده ای ماهی ها برای بقا در نبود اب ..روح وذهنم زنگار گرفته روزگاری است نا مهربان شدن با خودیتم .گاهی بغض بدی اعماق وجوم چنگ می زنه از اون بغضهایی که اگه سر وا کنه دیگه حالا حالا ها تمامی نداره نمی دانم گاهی دلم می خواهد نقطه بگذارم بیام سرخط ولی گم کرده ام کلاف زندگی ونمی دانم از کجایی این قصه پایان ودوباره اغاز کنم خییلی خسته ام ووپر از خالیم خییلی بد که زل بزنی به حروف ذهنت یارایی یاری نداشته باشه گاه خوبه ادم الزایمر بگیره وپاک کنه همه بودنهاش ولی قصه من با تمام ق...
نویسنده :
سولماز
0:47
جشن یلدا در اموزشگاه قاصدک سپید
عکسهایی تولدبا درج ادامه مطالب
دل نوشته
سلام گاهی مالک خییلی چیزها می شویم چیزهایی که مال ماست وبابتش هزینه کردیم گاهی می توانیم انهارا بفروشیم ویا هدیه دهیم ویا از دستشون دهیم ولی در این دنیایی مادی گنجهایی هستند که با هیچ چیز خریدنی نیست مثل زمان ..روزهای رفته ای ما روزهای الان ما روزهای فردایی ما ودیر یا زود تاریخهایی بر جا می ماند که نشانگر شادیها وغمهایی ما ویا نگرانیها واسودگی هایی ماست تاریخهایی که ما خالقش بودیم وما مسئول خوبیها وبدیهشون هستیم تاریخهایی که ما نه می توانیم بخریم ونه می توانیم بفروشیم ویا هدیه دهیم گاهی در زندگیت دوستی داری که وقتی درکنارش هستی فرقی برایت نداره میزبانی یا مهمانی ..خانه توست یا خانه اوست فرقی نداردکجایی لازم نیست ...
نویسنده :
سولماز
16:52
بدون عنوان
کریسمسی شاد تنی سالم لبی خندان برای همه ارزومندم سال نویی میلادی مبارک ...
نویسنده :
سولماز
0:12
دی نامه
سلام نازنین های مامان سوم دی تولدتون را باحضور دوستان واقوام گرفتیم وکلی بهتون خوش گذشت ارشا صبح تولد برگشتی می گی همش دوتا تولد ..کوشا هم می گی کاش دوباره بزرگ شم خوش گذشت ..وهانا هم می گه حداقل بادکنکها را نکن ..امسال عمو موسیقی هم بود کمک های خاله مریم وخاله شراره وخاله وحیده خییلی مثمر ثمر بود وعصای د ستم بودن همه چیز خوب شد وخداوند مدد کرد ومثل همیشه کنارمون بود تم تولدتون هانا دورا وارشا حیوانات جنگل وکوشا دابناسور بود حدودا پنچاه نفر مهمان بود وجا داره از تک تکشون تشکر کنیم که باز مثل هر سال مارا تنها نگذاشتند وما شرمنده ای محبتهاشونیم عکسها طیق معمول با دایی فراز بود که هنوز به دستم نرسیده شام ته...
نویسنده :
سولماز
22:59